جدول جو
جدول جو

معنی لقمان بن عاد - جستجوی لغت در جدول جو

لقمان بن عاد
(لُ)
ابن عاد الاکبر. جاحظ در البیان و التبیین گوید: و کانت العرب تعظم شأن لقمان بن عاد الاکبر و الاصغر و لقیم بن لقمان فی النباهه و القدر و فی العلم و الحکم و فی اللسان و فی الحلم و هذان غیر لقمان الحکیم المذکور فی القرآن علی ما یقول المفسرون... و قال ابوالطمحان القینی فی ذکر لقمان:
ان ّ الزمان و لاتفنی عجائبه
فیه تقطع الاّف و اقران
امست بنوالقین افراقاً موزعه
کانهم ّ من بقایا حی ّ لقمان.
و قال المسیب بن علس فی ذکر لقمان:
و الیک اعملت العطیهمن
سهل العراق و انت بالقفر
انت الرئیس اذا هم نزلوا
و تو جهوا کالاسد و النمر
لو کنت من شی ٔ سوی بشر
کنت المنور لیلهالقدر
و لانت اجود بالعطاء من الر
یان لماجاد بالقطر
و لانت اشجع من اسامه اذ
نقع الصراخ ولج ّ فی الذّعر
ولانت ابین حین تنطق من
لقمان لما عی ّ بالامر.
و قان لبیدن ربیعه الجعفری:
و اخلف قسا لیتنی و لواننی
و اعیی علی لقمان حکم التدبر
فان تسألینا کیف نحن فاننا
عصافیر من هذا الانام المسحر.
و قال الفرزدق:
لئن حومتی صانت معد حیاضها
لقد کان لقمان بن عادیها بها
و قال آخر:
اذا مامات میت من تمیم
فسرک ان یعیش فجی ٔ بزاد
بخبز او بلحم او بتمر
او الشی ٔ الملفف فی البجاد
تراه یطوف الافاق حرصاً
لیأکل رأس لقمان بن عاد.
و قال افنون التغلبی:
لو اننی کنت من عاد و من ارم
ربیب قیل و لقمان و ذی جدن.
رجوع به البیان و التبیین ج 1 ص 23 و صص 161-166 و 283 و ج 3 ص 193 و لقمان بن عاد شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(لُ)
ابن عاد. خداوند کرکسان که او را صاحب لبد خوانند. به روزگار ملک الحرث الرایش پس از دو هزار و چهار صد و پنجاه و اند سال عمر درگذشت و لبید شاعر در این باره گوید:
لمارای لبدالنسور تطایرت
رفع القوائم کالقیر الاعزل.
و همچنین در این معنی نابغه گفته است: احنی علیه الذی احنی علی الید. (مجمل التواریخ و القصص ص 155). گویند بنای عرم لقمان بن عاد کرد است. (مجمل التواریخ ص 156). صاحب حبیب السیر آرد: هود پیغمبر مدت پنجاه سال قوم عاد را به سلوک طریق رشد و رشاد و ترک شرک و فسق و فساد دلالت فرمود. از آن جماعت غیر از مرثدبن سعد و لقمان بن عاد و اندکی از ضعفا کسی بدان جناب نگروید. چون هود از هدایت ایشان مأیوس گشت، بر ایشان دعا کرد و مدت هفت یا سه سال قحط و غلا با کمل وجهی در میان عادیان شایع شد. و قوم پس از مشورت چنانچه معهود آن زمان بود قیل بن قین و لقمان بن عاد و لقیم بن نزال و مرثدبن سعد و یک دو کس دیگر را جهت دعای استسقا به مکۀ مبارکه فرستادند، چون آن گروه به حرم رسیدند در خانه معاویه بن بکر که داخل عمالقه بود و با ایشان خویشی داشت فرودآمدند و مدت یک ماه به عیش و تنعم گذرانیدندو از غایت شعف به بسط بساط از ابتلای یاران و طلب باران فراموش کردند و بالاخره به تنبیه معاویه از مجلس عشرت برخاسته لقمان و مرثد به اظهار ایمان خود مبادرت جستند و قیل با همکیشان چند شتر و گوسفند قربان کردند و به لوازم استسقا پرداختند و مقارن دعای ایشان سه قطعه ابر در هوا پیدا گشت سرخ و سفید و سیاه، و هاتفی آواز داد که ای قیل ! یکی از این قطعات سحاب را اختیار کن، قیل ابر سیاه را انتخاب کرد صدائی به گوش او رسید که عجب خاکستری مهلک به قوم خود فرستادی که یکی از ایشان را زنده نخواهد گذاشت. آنگاه آن غمام سیاه متوجه قوم عاد شد... روایت است که قیل و اصحاب او در اثنای راه خبر هلاکت قوم شنیده هم از آنجا متوجه قعر جهنم گشتند و در تاریخ طبری مسطور است که مرثدبن سعد و لقمان بن عاد که مؤمن بودند چون از این حال واقف شدند از غیب آوازی شنیدند که هر یک از شما حاجتی که دارید طلب کنید تا به اسعاف مقرون شود مرثد گفت... لقمان گفت: خدایا مرا عمر هفت کرکس کرامت فرمای و هر دو مسئلت به شرف اجابت اقتران یافته... لقمان کرکس بچگان متعاقب گرفته می پرورید و هر یک هشتاد سال زنده بوده به عالم دیگر پرواز میکردند و چون کرکس هفتم که موسوم به لبد بود جان تسلیم کرد، مرغ روح لقمان نیز از آشیانۀ بدن طیران فرمود... حمدالله مستوفی لقمان مذکور را که صاحب نسور است لقمان حکیم پنداشته و در تاریخ گزیده بدین معنی تصریح کرده است و حال آنکه لقمان به اتفاق مورخان از قوم عاد است. و لقمان حکیم معاصر داود بوده و در مبادی احوال در سلک ممالیک یکی از بنی اسرائیل انتظام داشته... (حبیب السیر ج 1 صص 13-14)
لغت نامه دهخدا